«آدمی همان است که میپندارد» این عبارت نه تنها شامل تمامی هستی انسان میشود بلکه به طور جامعتر شامل همەی شرایط و محیطی است که در زندگی تجربه میکند. آدمی به معنی تمام کلمه مجموعهای از افکار و پنداری است که در ذهن میپروراند. همانگونه که گیاه از بذر رشد میکند و بدون بذر هیچ گیاهی وجود نخواهد داشت، هر عملی که از انسان سر میزند از بذرهای پنهان افکار و اندیشه او سرچشمه میگیرد. این اصل در مورد فعالیتهای که به صورت هشیارانه و یا غیر هشیارانه دنبال میکنیم صادق است.
رفتارهای ما شکوفههای اندیشهی ما و رنج و لذت میوههای آن هستند. انسان هر لحظه در ذهن خود در حال انبارکردن و پروراندن میوههای تلخ و شیرین اندیشه است.
اندیشهای که در ذهن ماست ما را شکل میدهد. هر آنچه که هستیم توسط اندیشههای ما شکل گرفته است.
آدمی اگر افکار بدی را در ذهن بپروراند، رنج را تجربه میکند. اگر او اندیشهی خود را پاک گرداند، شکوه و شادی به سراغ او خواهد آمد. تجربههای ما سایههای افکار و اندیشه ما هستند.
آدمی نه بر اساس تصادف بلکه بر اساس نظم خاصی آفریده شده است و رشد میکند. علت و معلول به عنوان دلیل مطلق و بدون تردید در حوزه پنهان فکر و اندیشه سبب همه چیزهای است که در جهان واقع ما ظهور میکنند. یک شخصیت نجیب و خدا صفتی که در انسانی شکل میگیرد نتیجه شانس و اتفاق نیست بلکه نتیجه طبیعی استمرار و تلاش در جهت پاک زندگی کردن است. به همین صورت زمانی که انسان شخصیتی حیوانی و فرمایه را در نتیجه فاصله گرفتن از صفات الهی تجربه میکند در صورتی که اندیشههای او را رصد کنیم پی خواهیم برد در پس این رفتار، افکار پلید و غیر انسانی وجود دارد.
شخصیت آدمی توسط خود او ساخته و یا نابود میگردد. گاهی انسان در ذرات خانه فکر و اندیشه سلاحها و ابزارهای مخربی را انبار کرده و بدینصورت اسباب نابودی خود را فراهم میکند. و بعضی آدمهای دیگر با ابزار فکر و اندیشهای که در ذهن دارد قصرهای عظیمی از شادی، قدرت و آرامش را برای خود میآفرینند. با بکار بردن فکر و اندیشه به صورت درست و شایسته انسان میتواند به سطوح الهی و کمال شخصیت انسانی صعود کند. و بر عکس با استفاده و کاربرد افکار و اندیشههای ناردست خود را به قعر انسانیت نزول میدهد. در بین این دو بینهایت همه کاراکترهای شخصیتی انسان وجود دارند و هر انسانی توسط خود سطحی از آن را انتخاب و ایجاد میکند.
از میان تمامی حقایق زیبایی که دردرون آدمی سرچشمه میگیرد و به روح او مربوط میشود هیچ کدام روشنتر و قابل اعتمادتر از این نیست که- آدمی صاحب اندیشههای خود است، شکل دهنده شخصیت خود، سازنده و خالق شرایط، محیط پیرامون و سرنوشت خود میباشد.
به عنوانی موجودی که دارای قدرت، هشیاری، عشق و به عنوان صاحب فکر و اندیشه و اختیار خود، آدمی کلید همه شرایط را در اختیار دارد و همچنین میتواند خود را دوباره احیاء کند و متحول سازد و تبدیل به چیزی شود که خود میخواهد.
آدمی در هر شرایطی که قرار میگیرد مهارت پیدا میکند، حتی زمانی که به کارهای پست و غیر انسانی مشغول است. در چنین وضعیتی آدمی با اعمال مهارتهای احمقانهای به زندگی خود آسیب بیشتری میرساند. زمانی که آدمی زندگی خود را بهبود بخشد و با پشتکار خود نظم و قانونی که در پشت هر شرایطی قراردارد را کشف میکند به یک استاد آگاه و دانا تبدیل میشود، انرژیهای خود را با هشیاری جهت میدهد و اندیشههای خود را برای پربار کردن شرایط زندگی خود شکل میدهد. آدمی زمانی قادر است اینچنین عمل کند که قانون فکر و اندیشه را کشف کند. و تلاش کند تا با به کاربردن استادانه آن هستی خود را بیشتر تجربه کند.
تنها با کاوش و جستجوی زیاد است که در طبیعت طلا و آلماس کشف خواهد شد، و آدمی نیز اگر به عمق روح خود سفر کند قادر خواهد بود تا همه حقیقتهای که در ارتباط با اوست را کشف کند. در این حالت او خالق شخصیت خود خواهد بود، زندگی خود را شکل میدهد، و سرنوشت خود را میسازد.
اگر آدمی به دقت بنگرد، افکارش را کنترل و پیرایش کند، اثرات خود بر دیگران و محیط پیرامونش را ردیابی کند و علت و معلولها را با تمرین به همدیگر پیوند دهد، همه تجربههای خود حتی کم اهمیتترین آنها را مورد استفاده قرار خواهد داد، همه وقایع به عنوان ابزاری برای شناخت خود مورد استفاده قرار میدهد. یک قاعده مطلق وجود دارد که میگوید: «کسی که جستجو میکند مییابد، کسی که دری را میکوبد بالاخره به روی او باز خواهد شد»

نظرات